کوچه پس کوچه های تنهایی
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

 

خداوندا از آن می ترسم که روزی رسد

که تمام آرزوهایم را همچو گلی پژمرده ببینم

 

خداوندا مگذار زیر قطرات باران چون ذره ای خاک له شوم و از پا در آیم

خداوندا مگذار غم و اندوه باورهای مرا به بی راهه بکشند

 

خداوندا دستهایم را برای کمک به سویت دراز کرده ام

مگذار حمکت و قسمتت را چون جبر ببینم

 

خداوندا گوش کن با تو می گویم و از تو می خواهم  

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

تنهایی یعنی تهمت نا روا


تنهایی یعنی هیچ وقت کسی نباشه اشکات رو پاک کنه

 

تنهایی یعنی تو جاده بدون مقصد

 

تنهایی یعنی ندیدن روزهای خوب

 

تنهایی یعنی نداشتن سنگ صبور

 

تنهایی یعنی جشن تولد با قرص خواب

 

تنهایی یعنی سر سفره عید تنهای تنها

 

تنهایی یعنی روز عید بدون تبریک

 

تنهایی یعنی خونه بی مهمون

 

تنهایی یعنی مهمونی یه نفره

 

تنهایی یعنی حسرت قدم زدن دو نفره

 

تنهایی یعنی موقع درد فریاد زدن

 

تنهایی یعنی اشک بی صدا

 

تنهایی یعنی خسته اما بدون تکیه گاه

 

تنهایی یعنی بوی سیگار

 

تنهایی یعنی قرص خواب

 

تنهایی یعنی حسرت دیدن چشم نگران

 

تنهایی یعنی حسرت شنیدن صدای اشنا

 

تنهایی یعنی حسرت دیدن چشمان منتظر

 

تنهایی یعنی حسرت شنیدن صدای نگران

 

تنهایی یعنی حسرت شنیدن صدای اشنا

 

تنهایی یعنی حسرت یه اغوش

 

تنهایی یعنی حسرت دستاش

 

تنهایی یعنی حسرت نگاهش

 

تنهایی یعنی حسرت گذشته

 

تنهایی یعنی زندگی با خاطرات

 

تنهایی یعنی بستن چشم و سیر در خاطرات

 

تنهایی یعنی سفارش غذا برای یه نفر

 

 تنهایی یعنی سیگار پشت سیگار

 

تنهایی یعنی بغض خورده شد

 

تنهایی یعنی نگاه به اسمون

 

تنهایی یعنی در دل با ماه

 

تنهایی یعنی تکیه به دیوار

 

تنهایی یعنی موبایل بدون کانتکت

 

تنهایی یعنی لحظه های بدون ارامش

 

تنهایی یعنی زخم خوردن از ادم ها

 

تنهایی یعنی درد بدون مسکن

 

تنهایی یعنی  تیغ رگ خون

 

تنهایی یعنی اسید  صورت

 

تنهایی یعنی نگاه کردن عکس

 

تنهایی یعنی گوش کردن صدای ضبط شده

 

تنهایی یعنی مرگ بی صدا

 

تنهایی یعنی جسد کرم گذاشته شده تو خونه

 

تنهایی یعنی دفن بی صدا

 

تنهایی یعنی قبر بی رهگذر

 

تنهایی یعنی قبر خاک گرفت

 

تنهایی یعنی مرده های متحرک


تنهایی رو فقط یه ادم تنها میفمه

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

 

تنهای تنها مانده ام

اندر خم این دنیا مانده ام

با کوله باری از غصه و غم

با یک دل شکسته

برای رسیدن به باور زندگی تلاش میکنم

اما هنوز برای رسیدن راه را نیافته ام

نمی دانم آیا راه همین بی راهه هست

یا

من در خم این بی راهه اسیر گشته ام

 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

در ساحل کنار دریا ایستاده ای ...
هوای سرد ..
صدای موج ...
انتظار انتظار انتظار...
به خودت می آیی...
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند...
نه دستی که شانه هایت را بگیرد...
نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد...

این اسم (تنهاییست)..



 

نوشته شده در تاريخ 4 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

ميخوام بنويسم ولي نميدونم از چي!!!

حس غريبيه اين سردرگمي!!!

 

نوشته شده در تاريخ 4 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

بغض داره خفم ميكنه!ولي نميشكونمش حتي اگه خفم كنه!اشكام حرمت داره حيفه بيفته زمين!!!

________________________________________________________________________

خدايا كودكان گل فروش را ميبيني؟!زبانهاي عشق فروش؟!انسانهاي آدم فروش؟!دوستان....؟!همه را

ميبيني؟!

ميخواهم يك تكه آسمان كلنگي بخرم!ديگر زمينت بوي زندگي نميدهد!!!

نوشته شده در تاريخ 4 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

هیسسسس

خفه شو دل جان!

این جاکسی مشتاق شنیدن حرف هایت

نیست...

 

نوشته شده در تاريخ 4 دی 1398برچسب:, توسط "وحید" |

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده!

 

که وقتی تنها یه گوشه حیات وایسادی !

 

یه نفر میاد و بهت میگه : با من دوست میشی !؟:((